• وبلاگ : رئوف
  • يادداشت : خاطرات سربازي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 12 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام ...چون از سربازي نوشتيد يه خاطره اي از يکي از دوستام براتون تعريف ميکنم . ميگفت منو برده بودن سربازي . طول کشيد . گفتم يه چيزي جور کنم بگم و برم مرخصي . رفتم به سرهنگ گفتم : اين جمعه نه جمعه بعد عروسي داداشمه مرخصي ميخوام . فکر نميکردم قبول کنه . برعکس سه روز بهم مرخصي داد . وقتي برگه رو دستم ميداد بهم گفت : برو ايشالا خوش بگذره . اما ازاين به بعد هروقت خواستي دروغ بگي ، خوب دورو برشو نگاه کن . جمعه ي آينده عاشوراست . کي تا حالا عاشورا عروسي گرفته که داداشه تو دوميش باشه؟! ..:)